سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رقص مهتاب

رقص مهتاب

شب‌است و شمع در بزم غزل بی‌تاب می‌رقصد
قلم بر دفتر از مضمون شعری ناب می‌رقصد

اگر چه در سکوتی محض با خود گفتگو دارم
سحر  در  آسمان  خاطرم  مهتاب می‌رقصد

جهان را فرصتی دیگر برای سوگواری نیست
که زاهد هم پشیمان گشته در محراب می‌رقصد

شتاب عمر از جانش گرفته ذوق شادی را
اگر  ماهی  دم  آخر  سر قلّاب می‌رقصد

ندارد  دختر  رویای  من  احساس  آرامش
از آن رو با عروسکهای خود در خواب می‌رقصد

نوای  آرزوها  را  طرب از عشق می باشد
که سیم تار از شوق نوک مضراب می‌رقصد

غریق موج عشق است و ندارد شکوه‌ای #واسع
به لطف نغمه‌ی عشّاق در  سیلاب می‌رقصد

#سید_علی_کهنگی  مرداد 1403
@sayedalikahangi

 


بوسه ی باران

بوسه‌ی باران

پرواز  را  ز  خاطر  خود  پاک  کرده اند
آنانکه  زنده  زنده  غزل  خاک کرده اند

در انتظار بوسه‌ی باران به روی خاک
خود را فدای هر خس و خاشاک کرده اند

بر  بی  دلان  که  خانه خرابان  قسمت‌اند
این  قصّه  را  شروع  چه  غمناک کرده اند

چشم انتظار  خنده‌ی  باغ اند ، ای دریغ
جمعی  که  دشنه  در  جگر  تاک کرده اند

مستان  نمی کنند  به  ایّام  اعتماد
چون گل اگر که جامه‌ی خود چاک کرده اند

هرگز  نمی روند  به  سیر  گل  و  چمن
آن  عارفان  که  سیر  در  افلاک کرده اند

#واسع  سلام  ما  به  دیار  دگر  رسان
این مردم از جواب هم امساک کرده اند

#سید_علی_کهنگی  مرداد 1403
@sayedalikahangi

 


واقعهی جانسوز

واقعه‌ ی جانسوز

باشد سر نی در خون هفتاد‌‌ و‌ دو سر اینجا
با  دیده‌ی  دل  بنگر  پایان  سفر اینجا

دارد خبر از عشق و یاران قسم خورده
منظومه‌ی جان بازان با شمس و قمر اینجا

زینب  چه  بگوید  در  اندوه  عزیزانش
سرها به گریبان است از سوز جگر اینجا

تفسیر نمی خواهد این واقعه‌ی جانسوز
خون می چکد از چشم هر اهل نظر اینجا

شرمنده‌ی طفلان لب تشنه شدن سخت است
افتاده  اگر  از  پا  کوهی  ز کمر اینجا

محروم  شدند  از  آب  اولاد  رسول اللّه
کوثر  شده  شرمنده  از  ظلم  بشر اینجا

در بی خبری باشد بسیار خبر #واسع
گر باز شود چشمت در وقت سحر اینجا

#سید_علی_کهنگی  تیر1403
@sayedalikahangi

 


شیرین تلخ

شیرین تلخ

تا کنون یادی هم از ما کرده‌ای شیرین تلخ؟
دفتر  شعر  مرا  وا  کرده‌ای  شیرین تلخ؟

در میان این همه عشّاق سینه چاک خود
ساده تر از من تو پیدا کرده‌ای شیرین تلخ؟

شور  بختی های  ما را دیده‌ای در روزگار
کاممان را کی چو حلوا کرده‌ای شیرین تلخ؟

با دو ابروی کمان و تیر مژگانت ، نگار
کار صد لشگر تو تنها کرده‌ای شیرین تلخ

کس  مقیم  قلب  من  هرگز  نگردد  تا  ابد
اینچنین که در دلم جا کرده‌ای شیرین تلخ

از ترش رویان گریزانم ولی با این وجود
خوب جایی خیمه برپا کرده‌ای شیرین تلخ

نیست #واسع مرد میدان نبرد عقل و عشق
کشته‌ای ما را و حاشا کرده‌ای شیرین تلخ

#سید_علی_کهنگی  تیر 1403
@sayedalikahangi

 


بازار شعر

بازار شعر

احساس می کنم که من اینجا زیادی ام
ای  مادرم  چرا  به  چنین کوی زادی ام

ای  زندگی  من  از  تو  گذشتم  بیا  برو
یک لحظه کام خوش که به دنیا ندادی ام

بازار  شعر  من  شده بی مشتری ، دریغ
هرگز  کسی  نگشته  ملول  از  کسادی ام

تنهایی ام نتیجه ی آشوب زندگی است
محکوم و بی گناهم  و  در  انفرادی ام

آغوش من گشوده برای محبت است
فارغ از اینکه با چه تبار و نژادی ام

حالم به مهربانی پروانه ها خوش است
غمگین ترین کسم که به دنبال شادی ام

#واسع مزن دم از غم عشق و شب فراق
من  انتهای  کوچه ی  هر  نامرادی ام

#سید_علی_کهنگی خرداد 1403
@sayedalikahangi

 


حرف سرد

حرف سرد

صبح است بیا تا نفسی تازه کنیم
دوری  ز  غم  تلخ  پر آوازه کنیم

دلگیر ز حرف سرد مردم نشویم
یک گوش در و یکیش دروازه کنیم

#سید_علی_کهنگی  خرداد 1403
@sayedalikahangi

 


لطف عشق

لطف عشق

در خاطرم از تو آیه دارم ای عشق
از لطف تو دست مایه دارم ای عشق

افسرده  نمی شوم  ز  اندوه جهان
تا بر سرم از تو سایه دارم ای عشق

#سید_علی_کهنگی خرداد 1403
@sayedalikahangi