سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موی سپید

موی سپید

آنچنان زار و خسته ام که مپرس
سوز سازی شکسته ام که مپرس

تا رسد دست من به دست طلوع
بندهایی گسسته ام که مپرس

«همچو حافظ غریب در ره عشق»
دیگر از خاک رسته ام که مپرس

تا که بر من نظر کند ساقی
توبه هایی شکسته ام که مپرس

چشم اگر باز بسته ام بر ماه
دل به افلاک بسته ام که مپرس

گر چه مویم سپید شد با تو
من همان چشم بسته ام که مپرس

همچو #واسع برای دیدن یار
سر راهی نشسته ام که مپرس

#سید_علی_کهنگی مرداد 1401
sayedalikahangi@

 


کشتی نجات

کشتی نجات

با عشقت ای حسین ز رضوان گذشته اند
آنان که در رکاب تو از جان گذشته اند

یاران جان نثار تو با شور و یک شبه
از شاه راه وادی عرفان گذشته اند

سر،داده اند و دم ز عطش سر نداده اند
با معرفت ز چشمه ی حیوان گذشته اند

با عاشقان صادقت آقا چه کرده ای
کین گونه از عوالم امکان گذشته اند

با کشتی نجات تو ای زاده ی رسول
دریا دلان ز بحر خروشان گذشته اند

شرم از خدا و حضرت زهرا نمی کنند؟
آن ناکسان که از سر پیمان گذشته اند

با کاروان ظلم کسانی که همره اند
از آبروی خویش چه آسان گذشته اند

#واسع تمام لشکر مولایمان حسین
از زیر آیه آیه ی قرآن گذشته اند

#سید_علی_کهنگی مرداد 1401
sayedalikahangi@

 


برهان حق

برهان حق

سپاس از خداوند حیّ قدیر
که مولای ما شد علی در غدیر

چه برهان حقّ و چه سلطان دین
چه عالی مقام و چه والا امیر

برای رسیدن به پروردگار
صراط علی هست تنها مسیر

چه توصیف بهتر ز آیات حق
علیٌ عظیم و علیٌ کبیر

علی غیر نور خداوند نیست
که د ر آفرینش ندارد نظیر

بشر مانده حیران در اوصاف او
پیمبر شد او را بشیر و نذیر

ندیدست هستی به چشمان خویش
چو مولای ما راد مرد و دلیر

علی را خدا گفته بعد از نبی
امیر و ولی و وصی و وزیر

چه فرخنده عیدیست بر عاشقان
همه شادمان از کبیر و صغیر

الهی به یکتایی و لطف خود
ولای علی را ز #واسع مگیر

#سید_علی_کهنگی تیر1401
sayedalikahangi@

 


باران کویر

باران کویر

قدم خسته ام ای عشق به صحرا نرسد
این جنونی که مرا هست به لیلا نرسد

آتش خرمن ما راه نشینان وصال
آنچنان است که حتی به تماشا نرسد

اشک بیحاصل ما هست چو باران کویر
آبشاریست خروشان که به دریا نرسد

آه، باید که کند عرش خدا را لرزان
درد تا اوج نگیرد به مداوا نرسد

ترسم اینست که از پرده برون افتد راز
دستم ای کاش که امروز به صهبا نرسد

دوستان چند صباحیست که دشمن شده اند
کاش کار من و ایشان به مدارا نرسد

گفت امشب شب وصل است کجایی #واسع
هر شب این وعده محال است به فردا نرسد

#سید_علی_کهنگی تیر 1401
sayedalikahangi@

 


شراب غزل

شراب غزل

چه زیباست آغاز با نام عشق
و پرواز تا اوج، همگام عشق

همای سعادت در آغوش توست
اگر دل سپاری به پیغام عشق

خوشا آنکه در بزم اهل هنر
شراب غزل نوشد از جام عشق

نمایی که من دیدم از روزگار
ندارد صفایی جز ایّام عشق

بنازم به چشمی که با گردشش
غزال سخن را کند رام عشق

خداوند یکتا پناه شماست
قدم گر گذارید در دام عشق

بیا تا که با چشم #واسع کنیم
تماشای مهتاب از بام عشق

#سید_علی_کهنگی تیر1401
sayedalikahangi@

 


فاطمة الزهرا

یا فاطمة الزهرا

تندیس شکوه کائناتی بانو
خود صاحب کشتی نجاتی بانو

ای نور عظیم خالق هستی بخش
سرچشمه ی کوثر حیاتی بانو


#سید_علی_کهنگی #واسع خرداد1401
sayedalikahangi@

 


نور ولا

نور ولا

ما غریبان می شناسیم آشنا را خوب خوب
زاده ی خیرالنسا یعنی رضا را خوب خوب

آستانش قبله ی امّید نا امّید هاست
می پذیرد بی پناهانی چو ما را خوب خوب

حجت حقّ است بر اهل زمین و آسمان
پادشاهی می کند ملک خدا را خوب خوب

دست رد بر زائرش هرگز نخواهد زد رضا
دوست دارد عاشق بی ادّعا را خوب خوب

کشتی آواره ی هستی به ساحل می برد
می ستاید آسمان این ناخدارا خوب خوب

عاشق از درگاه لطفش رو نمی تابد دمی
گرچه گیرد حاجت بی انتها را خوب خوب

در حریمش راه یابد عاقبت #واسع اگر
نقش جان و دل کند نور ولا را خوب خوب

#سید_علی_کهنگی خرداد1401
sayedalikahangi@