موج جنون
بر نظر بازان عالم فتنه های خام کرد
آنکه زهر بد گمانی بهرشان در جام کرد
با ریا کاری نخواهد برد راه خود به پیش
هر که از روی تظاهر خلق را اطعام کرد
الطفاتی زیر چشمی دیو را سازد پری
این هنر را یار ما در اوّلین اقدام کرد
در سرم موج جنون می بست نقش کوه و دشت
شورش آشفته ام را ناز او آرام کرد
عشق در چشمان مستش موج می زد چون نسیم
گر نگاهی از محبّت بر من بی نام کرد
غنچه تا لبخند زد جا در دل بلبل گرفت
مرغ وحشی را توان با یک تبسّم رام کرد
هر که از سرکوب احساسات واسع دم زند
در مسیر زندگانی خویش را نا کام کرد
#سید_علی_کهنگی دی 1398
sayedalikahangi@