اوج سپهر

 

مستند می سازد از ما روزگار
از جدایی،از مصیبت،از حصار

از طلوع صبح خلقت جان گرفت
چهره ی زشت حسادت آشکار

سالها در باور ما ریشه کرد
سخت کوشیدن،تلاش و پشت کار

تا زمستانش چنین بی رنگ و بوست
می خرامد گل در آغوش بهار

بخت ما بر چین پیشانی نوشت
آرزوهایت همیشه برقرار

بارها از دفتر دل خوانده ام
داستانهایی بدور از انتظار

میکنم گاهی فرار از زندگی
گوشه ی دنجی اگر شد آشکار

وای ازان روزی که از اوج سپهر
ناله ای را بشنود پروردگار

مقصد ما عرش اعلا بوده است
باید آنجا پر کشید از این دیار

می رسد روزی به پایان قصّه ام
در سکوتی خلوت و تاریک و تار

سید علی کهنگی
@sayedalikahangi