مرغ عشق
قصّه ی ما لا به لای این همه افسانه سوخت
عشق بازی قسمت بلبل شد و پروانه سوخت
مرغ عشقیم و قفس را سخت باور کرده ایم
لذّت پرواز ما با برگ فال و دانه سوخت
دست تنگی سدّ هر کاری شود در روزگار
عاقلان پیروز میدان اند اگر دیوانه سوخت
از سفیر حادثه ایمن نی اند اهل خطر
گوشه گیران را چرا زیر و بم کاشانه سوخت
در جهان بود و نبود ما اثر چندان نداشت
خاطرات عمر ما در گوشه ای ویرانه سوخت
گر به قرب حق رسیدی تا به حشر ایمن مباش
کعبه چندین بار از پا تا به سر جانانه سوخت
داستانی بود درد ما که از شرح غمش
آشنایان را نمی دانم ولی بیگانه سوخت
سید علی کهنگی
@sayedalikahangi