زخمهای کهنه
زخمهای کهنه
پشت لبخندم هزاران درد پنهان مانده است
زخمهای کهنه بر قلبم فراوان مانده است
شادکامی ها دوامی آنچنان بر من نداشت
نیست آن، این آرزومندی که الان مانده است
بازتابش نیست از انصاف، چرخ روزگار
هر که را دیدم، درین آئینه حیران مانده است
آنکه نام و خاطراتش را ز خاطر برده ای
همچنان با یاد تو سر در گریبان مانده است
روزهای آخر عمرم چو شعری نا تمام
بی نفس در انتظار بیت پایان مانده است
جان ما در دست تو ، امّا تأمّل کن دمی
چند روزی نازنین تا عید قربان مانده است
گرچه دیگر کس نمی ماند به پای عهد خویش
#واسع دلداده بر آن عهد و پیمان مانده است
#سید_علی_کهنگی مهر 1403
@sayedalikahangi