باید گریخت
از تو و از آن دو ابروی کمان باید گریخت
قاتلی و زان نگاه مهربان باید گریخت
خال چشمت دانه ی پنهان دام زندگیست
چون پرستو از سر این آشیان باید گریخت
هر شکستی هم به پیروزی نمی گردد بدل
از تو ای حوّای دوران همچنان باید گریخت
سفره? عشقت نمک گیرست و ما بی دست و پا
خود بگو از بند و زنجیرت چه سان باید گریخت
آتشی در زیر خاکستر تویی طوفان تویی
لاجرم از قلّه ی آتش فشان باید گریخت
صد هزاران رنگ دارد روزگار حیله گر
بازی چرخ است و از نیرنگ آن باید گریخت
آفت محصول عمر ما همه از غفلت است
این دم آخر چو برق آسمان باید گریخت
سوی کنعان باز گرد ای یوسف از مصر طلا
از زلیخا و دیار مکرشان باید گریخت
سید علی کهنگی
@sayedalikahangi