شمع جان
گرکه چون پروانه،پر وا میکنم
شمع جان بر دوست اهدا میکنم
خنده برکوتاه عمر خود زنم
همچو غنچه لب اگر وا میکنم
بوسه ها بر ره زنم،از آشنا
ردّ پایی تا که پیدا میکنم
تیره بختی بین که من از بی کسی
سایه ی خود را تماشا میکنم
ساز و آوای شکسته بشنوم
هر کجا با بی نوا تا میکنم
صاعقه نا خوانده مهمانم شود
آشیان هر جا که بر پا میکنم
من خدای خویش را ای دوستان
جستجو در بین گلها میکنم
سید علی کهنگی
@sayedalikahangi