سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افسانه ی تلخ

 

آنقدر در پیله ماندم تا شدم پروانه ای
سوختم اینجا و می گویند بی پروا، نه ای

کاش دلتنگی نمی آمد سراغ عاشقان
یا نمی شد تلخ پایان چنین افسانه ای

بی سرا پایم مخوانید ای به ظاهر مومنان
گاه گاهی گر زنم لب بر لب پیمانه ای

خلق را نزدیک تر با حضرت حق می کند
هر که سازد در کنار مسجدی میخانه ای

در دیاری که به جنگ است آشنا با آشنا
صلح باید کرد با هر نا کس و بیگانه ای

نیست دنیای تعقّل خالی از اندوه و درد
ای خوشا دنیای بی اندیشه ی دیوانه ای

عاقبت می آید آن روزی که در هر کوچه ای
یاس روید از قدوم دلبر فرزانه ای


#سیدعلی_کهنگی . شهریور1398
@sayedalikahangi