سیب تبسّم
وقتی نمی بینم تو را حالم پریشان میشود
دنیا برایم هر نفس،تاریک و زندان میشود
دلخور نمی گردم اگر که روی می تابی ز من
خورشید هم در آسمان گه گاه پنهان میشود
در دفترم گلواژه ها گل می کند با نام تو
گاهی قلم دردست من از شوق رقصان میشود
سیب تبسّم های تو زیباست ای حوّای من
حق دارد آدم گر درین دیدار شیطان میشود
تنها نه من نادیده، دل بر مهر رویت بسته ام
دیوانه در کویت چو من پیدا فراوان میشود
بازیچه? دست هوس بودن خطای آدمیست
این حسّ پر از آب و رنگ آغاز هجران میشود
دردیست درد عاشقی،آن را مداوا مشکلست
تنها به لطف واسعت این درد درمان میشود
#سید_علی_کهنگی تیر 1399
sayedalikahangi@