خوی خاک
خوی خاک
می کُشند و می کِشندم سوی خاک
آسمان سیرم نکرد این بوی خاک
بر زلالش دل نمی بندم که گاه
آب را گل می کند جادوی خاک
هر چه گشتم در پی نوش حیات
قسمتم شد نیش از کندوی خاک
نیستم چون زاهدان و سالکان
تشنه ی اسرار تو در توی خاک
خوب و بد را در بغل جا می دهد
سخت بیزارم من از این خوی خاک
حاصلش غیر از غبار غم نبود
آسمان گر اشک ریزد روی خاک
نیستی #واسع جدا از دیگران
می دهد بازی تو را هم ، گوی خاک
#سید_علی_کهنگی مهر1402
@sayedalikahangi