کوچه های خاطرات
کوچه های خاطرات
باور نمی کردم که یک شب مثل سایه
در کوچه های خاطراتت محو گردم
از تو گلایه نیست ای زیبای سرکش
من در دل و دلدادگی اغراق کردم
با یاد تو مضمون شعرم خلق می شد
ای آسمان آرزوهای جوانی
پیرم نمودی و چو طفلان سبک سیر
دنبال خود با خنده هایت می دوانی
شاید برای کوچ کردن وقت خوبیست
این شهر از مهر و محبت بو نبرده
یا ما ندانستیم رسم عاشقی را
یا کس به گوشش نغمه های دل نخورده
ای سرخوشان مست از بانگ قناری
پرواز را کنج قفس خاموش کردید
خون دل امّید واران چمن بود
آن باده ی سرخی که شبها نوش کردید
روز کسی چون روزگار من نباشد
سرگشته و حیران ازین آشفته حالی
ای کاش می زد یک نفر با قهوه ی عشق
بر عاشقی چون من درین بیغوله فالی
#سید_علی_کهنگی دی1401
@sayedalikahangi