کرب و بلای حسین
در سوگ حسین بن علی ،هر باری
از دیده سزاست،گرشود خون جاری
ای کاش که درکرب و بلایش بودیم
آن لحظه که می خواست،ز مردم یاری
#سید_علی_کهنگی شهریور 1399
sayedalikahangi@
در سوگ حسین بن علی ،هر باری
از دیده سزاست،گرشود خون جاری
ای کاش که درکرب و بلایش بودیم
آن لحظه که می خواست،ز مردم یاری
#سید_علی_کهنگی شهریور 1399
sayedalikahangi@
عالمی خون به دل اند از غمت ارباب،حسین
صبر سخت است برای دل بی تاب،حسین
با علی اصغرت ای زاده ی کوثر،تا حشر
آتش انداخته ای بر جگر آب،حسین
حرمله با چه دلی حضرت عبّاست را
کرد با تیر دو سر غرقه ی خوناب،حسین
داشت با خود سخن از عهد شکن های زمان
خیمه ات سوخت اگر در شب مهتاب،حسین
اف به دنیا و زر و سیم و تعلّق هایش
سبب ترک تو شد این همه اسباب،حسین
همچنان کوفه و کوفی علم افراشته اند
گاه در کعبه و گه در دل محراب،حسین
نیست پشتی و پناهی به جهان واسع را
این سراپا همه تقصیر،تو دریاب،حسین
#سید_علی_کهنگی مرداد 1399
sayedalikahangi@
ای که باب الحوائجت خوانند
رو به درگاهت آمدیم آقا
دست حاجت به سوی تو داریم
بی پناهیم حضرت موسی
#سید_علی_کهنگی مرداد1399
sayedalikahangi@
مژده ای مستان،سر خم باز شد
عشق با نام علی آغاز شد
ساقی این بزم شد حیّ قدیر
ساغر جان پر ز می شد در غدیر
در چنین روزی خدا لبخند زد
آسمان را با زمین پیوند زد
از زمین تا آسمان ره می گشود
دل ز دست اهل معنا می ربود
آتشی در خاک و در افلاک زد
سینه ی عشّاق خود را چاک زد
گفت پیغمبر،که بعد از من،ولی
بر تمام مسلمین ، باشد ، علی
هر که اهل عشق باشد ، یا علی
این سفر پایان پذیرد با علی
هادی این راه، تنها،حیدر است
ابتدایش انتهای محشر است
با علی تا حضرت حق می روی
در رکاب نور مطلق می روی
مکتب اسلام با او کامل است
ذوالفقارش مرز حقّ و باطل است
تا خداوندش خدایی می کند
کشتی اش را ناخدایی می کند
می دهد احساس را شوقی دگر
همنفس با او اگر گردد بشر
تا ننوشد کس،می از خُمّ غدیر
ره نیابد تا خداوند قدیر
یا علی ای پادشاه ملک دین
واسعت را باش در هر جا قرین
#سید_علی_کهنگی مرداد 1399
sayedalikahangi@
بار الها موسم حج است و من حیرانی ات
ای فدای اقتدار و شوکت رباّنی ات
از میان این همه اعمال حج واجبت
مستطیعم تا شوم از جان و دل قربانی ات
#سید_علی_کهنگی مرداد 1399
sayedalikahangi@
عشق یعنی خیمه در هامون زدن
بوسه بر پای دل مجنون زدن
عشق یعنی جنگ عقل و جنگ دل
دست رد بر سینه ی قانون زدن
نامرادی نیست در آیین ما
باید این نا اهل را اکنون زدن
زندگی را خوب، بد پیموده ایم
تا به کی دم از دل محزون زدن
دولت فقر این چنینم یاد داد
پشت پا بر ثروت قارون زدن
شعر گفتن درد دارد ای رفیق
زجّه باید بهر هر مضمون زدن
ای خوشا واسع که با عشق خدا
از حصار تنگ تن بیرون زدن
#سید_علی_کهنگی مرداد 1399
sayedalikahangi@
وقتی نمی بینم تو را حالم پریشان میشود
دنیا برایم هر نفس،تاریک و زندان میشود
دلخور نمی گردم اگر که روی می تابی ز من
خورشید هم در آسمان گه گاه پنهان میشود
در دفترم گلواژه ها گل می کند با نام تو
گاهی قلم دردست من از شوق رقصان میشود
سیب تبسّم های تو زیباست ای حوّای من
حق دارد آدم گر درین دیدار شیطان میشود
تنها نه من نادیده، دل بر مهر رویت بسته ام
دیوانه در کویت چو من پیدا فراوان میشود
بازیچه? دست هوس بودن خطای آدمیست
این حسّ پر از آب و رنگ آغاز هجران میشود
دردیست درد عاشقی،آن را مداوا مشکلست
تنها به لطف واسعت این درد درمان میشود
#سید_علی_کهنگی تیر 1399
sayedalikahangi@
اینچنین که می زنی بر پای دل زنجیر را
چون دهی روزی جواب،این آه دامنگیر را
تیغ مژگانت دل عشّاق را صد پاره کرد
همنشینی با کمان سرکش نماید تیر را
سنگ خارا می شود چون موم در پیکار عشق
ناز آهو رام سازد روزگاری شیر را
طالعم این بود با اهل محبت سر کنم
نامرادی دور کرد از من چنین تقدیر را
بود در رویای من پرواز در اوج سپهر
بی نوا را خوش بود این خواب بی تعبیر را
واسع از عشق مجازی رو به عشق حق نما
شمع راه خویش ساز اندیشه و تدبیر را
#سید_علی_کهنگی تیر 1399
sayedalikahangi@
دیر زمانیست گدای توام
در طلب جلب رضای توام
چشمه? مهریّ و محبت ز توست
دست به دامان سخای توام
پنجره فولاد تو درگاه عشق
عاشق بی چون و چرای توام
کعبه? امّید فقیران تویی
مُحرم میقات و منای توام
اختر تابان ولایت،رضا
بنده? در بند ولای توام
شمس شموسی و انیس نفوس
الکن و حیران ثنای توام
آینه در آینه زیبایی است
جلوه? جان،مست لقای توام
پرتو نورت همه جا واسع است
ذرّه ام و محو عطای توام
#سید_علی_کهنگی تیر 1399
sayedalikahangi@
جز عشق نیندوخته ام حاصلم این است
شیرازه? زیر و بمِ آب و گلم این است
من نیستم آن کشتی سرگشته به دریا
تا موج نوازش گَرَم و ساحلم این است
پروانه دلان نور حقیقت طلبیدند
همّ و غم بی چون و چرای دلم این است
از من نگریزید که در کوی خرابات
گم گشته? خود جسته ام و محفلم این است
سرّیست میان نی و آوای شکسته
با شعر نیاید به بیان مشکلم این است
بیرون بزن از پیله? دنیا دل واسع
دیریست که پر بسته ام و منزلم این است
#سید_علی_کهنگی تیر 1399
sayedalikahangi@