نغمهی عشق
نغمهی عشق
بازها را در خیال خود کبوتر می کنم
جغدها را دور از باغ صنوبر می کنم
پرسه در دیوان شاعرهای عاشق می زنم
هر چه با نام تو باشد نقش دفتر می کنم
گاه گاهی می نویسم مصرعی با خون دل
تا بدانی همچنان با یاد تو سر می کنم
اینکه میبینی شراب سرخ و ناب کهنه نیست
اشک خونین است اگر لب را به آنتر میکنم
شهر،بی تو همچو آبادی نفرین گشته است
آسمان را با نفسهای تو باور می کنم
در قفس بودن خوش است،امّا کنار دست تو
نغمههای عشق را اینگونه از بر می کنم
آنچه را این سالها از عمر آوردم به دست
همچو #واسع نذر یک دیدار دیگر می کنم
#سید_علی_کهنگی بهمن 1403
@sayedalikahangi