اختر سعد
اختر سعد
اینچه دردیست که برجان من انداخت سپهر
ناله را پیش کش نغمهی من ساخت سپهر
شکوه از بخت خوشایند نباشد امّا
اختر سعد مرا از نظر انداخت سپهر
چشم بر مهر و وفا داشتم امّا افسوس
تا توان داشت، به رویم ز جفا تاخت سپهر
غیر نیرنگ ندارد به سراپردهی دهر
پرچمی را که به صد رنگ برافراخت سپهر
آشنا با مه و خورشید محبت بودم
با غریبانِ به این ذائقه پرداخت سپهر
هر کسی وادی عرفان نتواند طی کرد
از همان نقطهی آغاز طلب باخت سپهر
آه از #واسع دل سوخته که در گلزار
مرغ بی بال و پری بود که نشناخت سپهر
#سید_علی_کهنگی شهریور 1403
@sayedalikahangi