بازار شعر
بازار شعر
احساس می کنم که من اینجا زیادی ام
ای مادرم چرا به چنین کوی زادی ام
ای زندگی من از تو گذشتم بیا برو
یک لحظه کام خوش که به دنیا ندادی ام
بازار شعر من شده بی مشتری ، دریغ
هرگز کسی نگشته ملول از کسادی ام
تنهایی ام نتیجه ی آشوب زندگی است
محکوم و بی گناهم و در انفرادی ام
آغوش من گشوده برای محبت است
فارغ از اینکه با چه تبار و نژادی ام
حالم به مهربانی پروانه ها خوش است
غمگین ترین کسم که به دنبال شادی ام
#واسع مزن دم از غم عشق و شب فراق
من انتهای کوچه ی هر نامرادی ام
#سید_علی_کهنگی خرداد 1403
@sayedalikahangi