جام اشک
جام اشک
جام اشکم چون شود لبریزتر
تیغ ابرویش شود خون ریزتر
اینهمه بیرحمی آخر از کجاست
همچو دریا بلکه طوفان خیزتر
در مصاف عقل و دل مژگان او
می کند شمشیر خود را تیزتر
در دلش جایی برای من نبود
هرچه خواندم خویش را ناچیزتر
رونق از فصل بهارم می برد
چون نسیمش می وزد پاییز تر
سوز ساز زندگی را دوستان
می نوازد عشق شورانگیز تر
#واسع از جادوی خالش دم مزن
چشمهایش هست سحر آمیزتر
#سید_علی_کهنگی خرداد1401
sayedalikahangi@