می و مینا
متاب ای ماه در این شهر،عشقی پا نمی گیرد
محبت در دل چون سنگ اینها ، جا نمی گیرد
مروّت نیست در این قوم،باید کوچ کرد آخر
یقین دارم کسی اینجا سراغت را نمی گیرد
دو رنگی را نباشد ره به کوی باده پیمایان
به غیر از دوستی نقشی خم صهبا نمی گیرد
به می رو آورند آوارگان وادی عرفان
نمی دانم چرا زاهد می و مینا نمی گیرد
ندارد برکه تاب دیدن از خویش بهتر را
شود خشک از درون امّا ره دریا نمی گیرد
تغافل سخت می بندد در دولت به روی دل
از آن رو عاشق حق را غم دنیا نمی گیرد
صلاح کار واسع در نگاه یار پنهان است
اشارات بسیطش را سواد ما نمی گیرد
#سید_علی_کهنگی مهر1400
sayedalikahangi@