محراب دل
با چنین حسنی که ماهم بی نقاب آید برون
با چه رویی می تواند آفتاب آید برون
نغمه پردازان دل عشّاق را خوش می کنند
زان سبب از کوی ما بانگ رباب آید برون
خانه ات آباد ای ساقی که دراین بزم گاه
از در و دیوار آن شهد شراب آید برون
شاهد دلدادگی های من آه سر کش است
رحم کن بر سینه سوزی که خراب آید برون
اهل حاجت رو نمی تابند از محراب دل
مضطر اینجا با دعای مستجاب آید برون
با خدا بودن کجا و نا خدا بودن کجا
کشتی ما با توّکل از سراب آید برون
هرکه شد اهل هنر از نیش خلق آسوده نیست
حرف پوچ از حلق حاسد بی حساب آید برون
در سکوت گوشه گیران نیست آرام و قرار
از درون کوه ، واسع ،گه مذاب آید برون
#سید_علی_کهنگی اردیبهشت 1400
sayedalikahangi@