اشک حق
باز امشب اشک حق گل می کند
داغ را مولا تحمّل می کند
باز امشب نرگسی پر می شود
چشمهای مرتضی تر می شود
باز امشب از زمین و آسمان
آه و ناله می رود تا کهکشان
باز امشب آل طه خون دلند
کائنات افسرده این محفلند
باز امشب بار دیگر مرتضی
می شود تنهای تنها از قضا
یا محمّد طاقت این غم کجاست
تا قیامت رایت این غم بپاست
یا محمّد پاس عترت خواستی؟
بهر این نامردمان برخاستی؟
از حریمت خوب حرمت داشتند
کوثرت را خوب عزّت داشتند
دستهای حیدرت را بسته اند
پهلوی زهرای تو بشکسته اند
غنچه? نشکفته اش پژمرده شد
فاطمه زین واقعه افسرده شد
ای علی قربان داغ سینه ات
جان فدای دست پر از پینه ات
ای به قربان غم جانکاه تو
ای فدای درد و دل با چاه تو
با تو ما دست ولایت داده ایم
شرح ها از این حکایت داده ایم
ای علی ما خاک پایت می شویم
ای علی ما همصدایت می شویم
ای علی بر زخم تو مرهم شویم
از فراق فاطمه درهم شویم
بر مصیبتهای تو ما همدلیم
شمع سوزان از غم این محفلیم
#سید_علی_کهنگی شهریور 1379
sayedalikahangi@