اختر سعد

اختر سعد

این‌چه دردیست که برجان من انداخت سپهر
ناله را پیش کش نغمه‌ی من ساخت سپهر

شکوه  از بخت  خوشایند  نباشد  امّا
اختر  سعد  مرا  از  نظر انداخت سپهر

چشم بر مهر و وفا داشتم امّا افسوس
تا توان داشت، به رویم ز جفا تاخت سپهر

غیر  نیرنگ  ندارد  به  سراپرده‌ی  دهر
پرچمی را که به صد رنگ برافراخت سپهر

آشنا با مه و خورشید محبت بودم
با غریبانِ به این ذائقه پرداخت سپهر

هر کسی وادی عرفان نتواند طی کرد
از همان نقطه‌ی آغاز طلب باخت سپهر

آه  از  #واسع  دل  سوخته  که  در گلزار
مرغ بی بال و پری بود که نشناخت سپهر

#سید_علی_کهنگی  شهریور 1403
@sayedalikahangi

 


فریاد آسمان

فریاد آسمان

آتش عشقت هنوز از سینه بیرون می‌زند
لشکر جور است و بر جانم شبیخون می‌زند

وای برآنکس‌که چون من از تب خوش باوری
خیمه در صحرای پر آشوب مجنون می‌زند

عشق  را  با سوز دل آمیختند ، از آن سبب
ساز دل را هر کسی برداشت محزون می‌زند

آسمان هم گاه دلتنگی عذابش می دهد
کاین چنین فریاد بر دریا و هامون می‌زند

باده‌ای  گر داد ، با خون جگر  همراه  بود
بخت با ما اینچنین گه جام گلگون می‌زند

مهر  عالم تاب  شد ، تاج  سر  ملک  وجود
با سخاوت چون قدم بر چرخ گردون می‌زند

در  خیال  خویش  #واسع  با هزاران  آرزو
شانه بر گیسوی سحرانگیز مضمون می‌زند

#سید_علی_کهنگی  مرداد 1403
@sayedalikahangi

 


رقص مهتاب

رقص مهتاب

شب‌است و شمع در بزم غزل بی‌تاب می‌رقصد
قلم بر دفتر از مضمون شعری ناب می‌رقصد

اگر چه در سکوتی محض با خود گفتگو دارم
سحر  در  آسمان  خاطرم  مهتاب می‌رقصد

جهان را فرصتی دیگر برای سوگواری نیست
که زاهد هم پشیمان گشته در محراب می‌رقصد

شتاب عمر از جانش گرفته ذوق شادی را
اگر  ماهی  دم  آخر  سر قلّاب می‌رقصد

ندارد  دختر  رویای  من  احساس  آرامش
از آن رو با عروسکهای خود در خواب می‌رقصد

نوای  آرزوها  را  طرب از عشق می باشد
که سیم تار از شوق نوک مضراب می‌رقصد

غریق موج عشق است و ندارد شکوه‌ای #واسع
به لطف نغمه‌ی عشّاق در  سیلاب می‌رقصد

#سید_علی_کهنگی  مرداد 1403
@sayedalikahangi

 


بوسه ی باران

بوسه‌ی باران

پرواز  را  ز  خاطر  خود  پاک  کرده اند
آنانکه  زنده  زنده  غزل  خاک کرده اند

در انتظار بوسه‌ی باران به روی خاک
خود را فدای هر خس و خاشاک کرده اند

بر  بی  دلان  که  خانه خرابان  قسمت‌اند
این  قصّه  را  شروع  چه  غمناک کرده اند

چشم انتظار  خنده‌ی  باغ اند ، ای دریغ
جمعی  که  دشنه  در  جگر  تاک کرده اند

مستان  نمی کنند  به  ایّام  اعتماد
چون گل اگر که جامه‌ی خود چاک کرده اند

هرگز  نمی روند  به  سیر  گل  و  چمن
آن  عارفان  که  سیر  در  افلاک کرده اند

#واسع  سلام  ما  به  دیار  دگر  رسان
این مردم از جواب هم امساک کرده اند

#سید_علی_کهنگی  مرداد 1403
@sayedalikahangi

 


واقعهی جانسوز

واقعه‌ ی جانسوز

باشد سر نی در خون هفتاد‌‌ و‌ دو سر اینجا
با  دیده‌ی  دل  بنگر  پایان  سفر اینجا

دارد خبر از عشق و یاران قسم خورده
منظومه‌ی جان بازان با شمس و قمر اینجا

زینب  چه  بگوید  در  اندوه  عزیزانش
سرها به گریبان است از سوز جگر اینجا

تفسیر نمی خواهد این واقعه‌ی جانسوز
خون می چکد از چشم هر اهل نظر اینجا

شرمنده‌ی طفلان لب تشنه شدن سخت است
افتاده  اگر  از  پا  کوهی  ز کمر اینجا

محروم  شدند  از  آب  اولاد  رسول اللّه
کوثر  شده  شرمنده  از  ظلم  بشر اینجا

در بی خبری باشد بسیار خبر #واسع
گر باز شود چشمت در وقت سحر اینجا

#سید_علی_کهنگی  تیر1403
@sayedalikahangi

 


شیرین تلخ

شیرین تلخ

تا کنون یادی هم از ما کرده‌ای شیرین تلخ؟
دفتر  شعر  مرا  وا  کرده‌ای  شیرین تلخ؟

در میان این همه عشّاق سینه چاک خود
ساده تر از من تو پیدا کرده‌ای شیرین تلخ؟

شور  بختی های  ما را دیده‌ای در روزگار
کاممان را کی چو حلوا کرده‌ای شیرین تلخ؟

با دو ابروی کمان و تیر مژگانت ، نگار
کار صد لشگر تو تنها کرده‌ای شیرین تلخ

کس  مقیم  قلب  من  هرگز  نگردد  تا  ابد
اینچنین که در دلم جا کرده‌ای شیرین تلخ

از ترش رویان گریزانم ولی با این وجود
خوب جایی خیمه برپا کرده‌ای شیرین تلخ

نیست #واسع مرد میدان نبرد عقل و عشق
کشته‌ای ما را و حاشا کرده‌ای شیرین تلخ

#سید_علی_کهنگی  تیر 1403
@sayedalikahangi