بهانه
بهانه
از گردش این زمانه ، می گیرد دل
در مـوی تـو آشـیـانه می گیرد دل
چون طفل که بی قرار مادر باشد
از دوری تـو ، بـهانـه می گیرد دل
#سید_علی_کهنگی فروردین 1404
@sayedalikahangi
بهانه
از گردش این زمانه ، می گیرد دل
در مـوی تـو آشـیـانه می گیرد دل
چون طفل که بی قرار مادر باشد
از دوری تـو ، بـهانـه می گیرد دل
#سید_علی_کهنگی فروردین 1404
@sayedalikahangi
محو نگاه
شبی که می شدم محو نگاهت
ندانستم که افتادم به چاهت
دلی خوش داشتم در کنج سینه
فریبم داد چشمان سیاهت
#سید_علی_کهنگی فروردین 1404
@sayedalikahangi
یا علی
در مسجد کوفه تا علی می آید
جبریل همیشه با علی می آید
تیغ ستم بلا چه در سر دارد
از عرش صدای یا علی می آید
#سید_علی_کهنگی فروردین 1404
@sayedalikahangi
امید سبز
گیلاس خشک خانهی ما هم شکوفه داد
خوش آمدی بهار ، قدومت خجسته باد
یا رب به حقّ حضرت عشق این امید سبز
قلب تمام مردم ایران همیشه شاد
#سید_علی_کهنگی اسفند 1403
@sayedalikahangi
خال هندو
آنچه من از پیچش مو گفتهام،تفسیر توست
از نگاه مست و جادو گفتهام،تفسیر توست
هند و کشمیر و سمرقند و بخارائی نبود
گر غزل از خال هندو گفتهام،تفسیر توست
از شب طولانی یلدا اگر دم می زنم
یا سیاهی های گیسو گفتهام،تفسیر توست
نیست پنهان از خداوند از شما پنهان چرا
آنچه از گلهای شب بو گفتهام،تفسیر توست
نیستم اهل ریاضتهای صوفی مسلکان
در سحر،گر ذکر یا هو گفتهام،تفسیر توست
زاهد خلوت نشین هم نیستم ای جان من
گر که از محراب ابرو گفتهام،تفسیر توست
سالها در دفترم گر همچو #واسع روز و شب
داستانی از بر و رو گفتهام ، تفسیر توست
#سید_علی_کهنگی اسفند 1403
@sayedalikahangi
صدای کوهستان
به باغ آینهها بین، صفای کوهستان
شکوه خاطره دارد نمای کوهستان
به کنج خانه نشستن مرام خوبی نیست
برون بیا ز خود ای آشنای کوهستان
نسیم صبح دل انگیز عاشقی دارد
قدم اگر که نهی هر کجای کوهستان
نشاط و شور جوانی اگر که می خواهی
شمیم خلوت خود کن هوای کوهستان
اگرچه می گذرد سخت زندگی ای دوست
خوشا کسی که نهد سر به پای کوهستان
همیشه مدّ نظر بوده قلّهی شادی
که یافت می شود آن در سرای کوهستان
تو را به کوی صلابت همیشه می خواند
به گوش جان شنوی گر صدای کوهستان
نفس نفس به سلامت رساندت ، آری
قدم قدم چو رسی انتهای کوهستان
جواب می شنوی #واسع از دل نرمش
غزل اگر که بخوانی برای کوهستان
#سید_علی_کهنگی اسفند 1403
@sayedalikahangi
سریر نامرادی
به دست کی سپارم این دل خونین و رسوا را
که بیش از این نگرداند پریشان خاطر ما را
سریر نامرادی آشنائی همچو من خواهد
که بر بامش بر افرازد لوای داغ دنیا را
به دریائی زدم دل را که امید رهائی نیست
نگیرد نا خدا اینجا غریق خشم دریا را
کشیدم درد عشقی و چشیدم زهر هجرانش
نیازی نیست ای یاران ، دم گرم مسیحا را
بنای عشق آلوده نگردد با هوس رانی
که در گهواره طفلی می کند رسوا،زلیخا را
مرا تا مرز نابودی کشانده وهم آینده
چه دارد بخت من در سر،طلوع صبح فردا را
نمی گیرند اینجا دست فریاد تو را #واسع
به گوش عشق می باید رساند آوای غمها را
#سید_علی_کهنگی بهمن 1403
@sayedalikahangi
پدر
چون کوه عظیم و استوار است پدر
سر سبزتر از فصل بهار است پدر
هر چند گذشته سنّ او از هفتاد
با عشق ، هنوز فکر کار است پدر
#سید_علی_کهنگی بهمن1403
@sayedalikahangi
باغ نرگس
به دریا رسید و گهر پرورید
به باغ ولایت پسر پرورید
پسر که نگو شمس رخشان عشق
ز هر خوب رو خوب تر پرورید
ز دامان پاک، اینچنین گل کند
دو گوهر که با چشم تر پرورید
سزاوار مدح و ثنا نجمه ایست
که با عشق، شمس و قمر پرورید
تو ای مادر بهترین اتفاق
تو را دست حق نام ور پرورید
تو ریحانه و باغی از نرگسی
که هستی تو را پر ثمر پرورید
خداوند در بطن پاکت ز لطف
رضا را برای بشر پرورید
شمیم گل نرگس از جنتی است
که زینب به خون جگر پرورید
زبان قاصر و دست #واسع قلم
سخن را خدای هنر پرورید
#سید_علی_کهنگی بهمن1403
@sayedalikahangi
نغمهی عشق
بازها را در خیال خود کبوتر می کنم
جغدها را دور از باغ صنوبر می کنم
پرسه در دیوان شاعرهای عاشق می زنم
هر چه با نام تو باشد نقش دفتر می کنم
گاه گاهی می نویسم مصرعی با خون دل
تا بدانی همچنان با یاد تو سر می کنم
اینکه میبینی شراب سرخ و ناب کهنه نیست
اشک خونین است اگر لب را به آنتر میکنم
شهر،بی تو همچو آبادی نفرین گشته است
آسمان را با نفسهای تو باور می کنم
در قفس بودن خوش است،امّا کنار دست تو
نغمههای عشق را اینگونه از بر می کنم
آنچه را این سالها از عمر آوردم به دست
همچو #واسع نذر یک دیدار دیگر می کنم
#سید_علی_کهنگی بهمن 1403
@sayedalikahangi