داغ ناگزیر

داغ ناگزیر

درمانده ام ، چنان آهو به چنگ شیر
ای زندگی شدم  دیگر  من از تو سیر

هرگز  ندیده ام  خیری  ز  روزگار
کی می رسد به سر ، پایان این مسیر

تقدیر  ما  بجز  آه  و  فقان  نبود
در بند زندگی ، عمری شدیم اسیر

تا  کی  از  آسمان  باران  طلب  کنم
بذر  من از ازل ، افتاده  در  کویر

گفتم که مدّتی دیوانگی کنم
شاید رها شوم از  داغ  ناگزیر

ای آنکه می بری دل را ز عاشقان
رحمی کن و بیا جان از تنم  بگیر

#واسع  نمی کند  ناشکری ای خدا
دردم  ز ناله  شد  افزونتر ای قدیر

#سید_علی_کهنگی  شهریور 1402
@sayedalikahangi