پيام
+
[تلگرام]
حرير نور
ز درياي نگاهت من دُر ناياب مي گيرم
حرير نور گويي از رخ مهتاب مي گيرم
چنان در سينه بي تاب است دل از آتش عشقت
که از چشمان خود هر شب گلاب ناب مي گيرم
عجب سوداي شيرينيست اين روياي روح افزا
به آغوشم تو را شبها اگر در خواب مي گيرم
گواراي نگاهت باد اي جبريل شعر من
غزلهاي رواني را که از محراب مي گيرم
من آن آواره ي راهم که از خوش باوري اينجا
سراغ خانه ي آباد از سيلاب مي گيرم
نظر بر وسعت درياست واسع را و مي دانم
ز سستي هاي خود جا در دل مرداب مي گيرم
#سيد_علي_کهنگي آبان 1398
@sayedalikahangi
زمزمه نسيم
98/8/14