پيام
+
[تلگرام]
رقص مرگ
عاشقي جلوه دلدار تماشا مي کرد
خويش را داشت درآن آينه پيدا مي کرد
محو در موج طلايي نگاهش شده بود
قطره اي بود که رو جانب دريا مي کرد
ذرّه اي بود که در سايه خورشيد اميد
بي نوا معرکه رقص مهيّا مي کرد
نيست جز عشق شکوهي به سرا پرده دهر
اي خوشا آنکه درين واديه سودا مي کرد
سخت باشد که چنين سهل ز جان دست کشد
رقص مرگ آنکه چو پروانه به شبها مي کرد
آنکه با گوشه چشمي دل از آدم مي برد
چه به سر داشت که آغوش به ما وا مي کرد
کاش مي آمد و با آن نظر واسع خود
باز هم لطف به احوال دل ما مي کرد
#سيد_علي_کهنگي خرداد 1399
@sayedalikahangi
شاخه ي عشق
99/3/29